فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دخترم همه هستي ام

قشنگ من

اين روزا علاقه زيادي به پوشيدن لباسها ويا كفش بزرگترا داري از جمله كفش من وعزيز. وحتي لباسامون چقدر لذت ميبرم ازين كارات فداااااااااتتتتتتتتتت جيگرم. چند روز پيش شلوارمو پوشيدي وچقدر بهت خنديديم. تونستم يه عكس فوري هم ازت بگيرم كه برات ميزارم. آخه الان چند وقتيه نميتونم ازت يه عكس درست وحسابي بندازم از بس كه عاشق موبايلي واصلا نميذاري تا گوشيو ميبيني انگار بال درميياري.   ...
18 مرداد 1394

مردادماه 94

فداي دختر گلم بشم كه اين روزا خيييييلللللللللللليييييييي شيطون شدي . كلي هم زبون ميريزي تقريبا هر چي ميگيم تكرار ميكني. موقع خواب به بابات شب بخير ميگي وباي باي ميكني .دل همه رو ميبري با اين كارات گل نازم تاب تاب عباسي  وشعر عمو زنجير باف رو ميخوني .تقريبا واضح حرف ميزني واين روزا خياي بيشتر ميخواي خودتو ثابت كني ومستقل شدنتو به رخ ما بكشي . تقريبا هركاري كه ميدوني موجب توجه وخشم من ميشه انجام ميدي تا توجهمو به خودت جلب كني. منم سعي ميكنم ناديده بگيرم تا فراموش كني. ولي كلا تمركزت زياده وبه اين حرفا چيزيو فراموش نميكني. تازگيا بيشتر دوست داري شير بخوري وهمش به من آويزوني درحدي كه واقعا اعصابمو خورد ميكني . دكتر گفت ...
12 مرداد 1394

تمام هستي ام ، من مادرت هستم

عزيز ترينم ، فرزندم من مادرت هستم: من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد , من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد ... من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود ... تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد ... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ... بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام...
11 تير 1394

تابستان 94

چند وقتيه كه فرصت نكردم برات مطلبي بزارم .از بس كه تو شيطون شدي. اين روزا عشقت شده آب بازي چه تو حياط وچه تو حمام .مهارتهاي زيادي كسب كردي . وشيطنتها وخراب كاريهايي كه مختص خودته مثل ريختن آب ليوان بعد از خوردنش وكلي از اينكار لذت ميبري. عاشق ددر و بيرون هستي طوريكه اصلا دلت نميخواد تو خونه بموني كلي از بچه هاي همسايه دوستتت هستن . خوشبختانه ارتباطات اجتماعي قوي داري .خدارو شكر .
11 تير 1394

28 ام ارديبهشت94

هرچي از شيطنتهات بگم كم گفتم از زمانيكه راه افتادي يك لحظه نميشيني وهمش در حال راه رفتن هستي وشيطوني كردن. بماند كه اصلا به حرف ماماني گوش نميدي وكار خودتو ميكني دقيقا درجهت عكس. سبزي از تو سفره برميداري وپخش ميكني روي زمين وبا دست كاملا ميپاشي كه كه كل فرشو دربربگيره.از يه طرف خندم ميگيره واز طرف ديگه بهت اخم ميكنم :عزيز ميگه راحتت بذارم چون داري بازي ميكني واقعا كه عزيز چقدر حوصلش زياده.... فدات بشم كه با يه آهنگ خيلي زيبا اسم باباتو صدا ميكني وميگي"عباس" وچقدر ما لذت ميبريم. بالاخره 17ام ارديبهشت ماه براي اولين بار سه نفري رفتيم مشهد... بادايي ميثم وآقاجان وعزيز . البته اونها از ما جدا شدند تو مشهد چون هتلشون جاي...
29 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

نامه اي به دخترم دخترم براي كسي كه برايت نميجنگد نجنگ... چرا اشكهايت را هرروز پاك ميكني.. كسي را كه باعث گريه ات ميشود پاك كن... دختركم به سوي كسي كه ناز ميكند دست نياز دراز نكن.. بياموز كه توهستي كه بايد ناز كني... نفسم تو زيبا تريني.. هميشه با اين باور زندگي كن.. خودت را فراموش نكن... شايد گريه يا خنده ات براي بعضيها بي ارزش باشد... اما به ياد داشته باش، كساني هستند كه وقتي مي خندي جان تازه ميگيرند... عسلم.. هيچگاه براي شروع دوباره دير نيست.. اشتباه كه كردي برخيز... اشكالي ندارد، بگذار ديگران هرچه دوست دارند بگويند.. خوب باش ولي سعي نكن اين را به ديگران بفهماني كه اگر ذره اي شعور داشته باشد، خاص بودنت را در...
8 ارديبهشت 1394

گردش من در28 فروردين

امروز من وبابا وشما رفتيم پارك كلي هم خوش گذشت بهمون .چقدر ذوق كردي ودلت نميخواست برگردي. البته اكثرا بيرون ميريم با كالسكه ولي اين بار چون با پاهاي خودت اومده بودي خوشحال تر شدي. باد تندي ميومد ومجبور شديم زود بيايم .ولي تجربه خوبي بود برات.انشاالله از اين به بعد تو بهار بيشتر ميبرمت بيرون گشتزني گلكم. ...
29 فروردين 1394

روزهاي بهار94

اين روزها بسيار شيطون شدي .اصلا نميشيني ودائما درحال راه رفتن هستي. ديشب تلوتلو ميخوردي ولي باز هم دوست داشتي راه بري ونخوابي. اي قشنگترين بهانه بودنم چقدر دوستت دارم. وچقدر دلم برايت تنگ شده همين چند ساعت كه سركارهستم ونميبينمت. مينويسم روي قاب آسمان            روي دريا وزمين وكهكشان                               مينويسم روي گلبرگ نسيم                ب...
29 فروردين 1394

بخاطرتو

خدا "تو" را كه مي آفريد              "حواسش" پرت " آرزوهاي من" بود            شدي همان " آرزوي من"... اين روزها خيلي از چيزها رو ميفهمي اونقدر شيرين شدي كه حدنداره . تندتند راه ميري وذوق ميكني از اينكه ميتوني مستقلا همه جارو سرك بكشي . روزي چندين بار كابينتها رو بيرون ميريزي و خونه ديگه كاملا بهم ريخته هست... يك جهان قاصدك ناز به راهت باشد           بوي گل نذر قشنگي نگاهت باشد وخداوند شب وروز وتمام لحظات   &n...
19 فروردين 1394