فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

دخترم همه هستي ام

جشن تولدم چي شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

فاطمه زهرا جون اولين سالگرد تولدتو هنوز جشن نگرفتيم چون محرم وصفر بود .فعلا صبر كرديم تا بعد محرم وصفر انشاالله اگه شد يه تولد برات بگيريم. ولي تو هديه هاتو گرفتي گلم خاله جون برات يه خرس خوشگل خريد. عزيز وآقاجون يه دوچرخه خيلي قشنگ كه هنوز نميتوني سوارش شي ولي خيلي دوستش داري. داييهات هم بهت پول دادن. من وبابات هم ميخوايم برات يه ماشين خوشگل بخريم تا بشيني توش وقان قان كني. براي خريد كه رفتيم تا نشستي وكلي گريه كردي نميدونم از چي ترسيدي. راستي نوه پرستارت هم يه خرس قرمز خوشگل برات گرفته بود دستش واقعا درد نكنه.   ...
12 آذر 1393

12ام آذر1393

سلام گلم. چند روزه كه خيلي خوب سلام ميكني يعني فقط ميگي "سل" بخصوص وقتي بابات ميياد خونه يا ميريم خونه ودرو باز ميكنيم وداخل ميشيم. البته يك ماه پيش هم ميگفتي اونم فقط به دائي مهدي و مهفام جون چون خيلي دوستشون داري. فاطمه زهراي من خيلي محتاطي وبشدت ازاينكه تو راه رفتن دستتو رها كنم ميترسي .الهي دورت بگردم كه وقتي راه ميري چقدر خوشگل ميشي. نميدونم دندون نيشت داره درميياد يا ... ولي كلا يك كمي بد قلق شدي . شبا هر 2ساعت يه بار بيدارميشي ودم صبح هر 1 ساعت وهمش ميمي ميخواي.اينقدر اين ميميو گاز گرفتي كه وقتي تو دهنت ميذاريش دلم غش ميره ولي خوب لذت مكيدنت باعث ميشه دردو تحمل كنم. چند وقته تصميم گرفتم از شير شب بگيرمت ول...
12 آذر 1393

عزيزم ميدوني چرا اسمتو فاطمه زهرا گذاشتيم؟؟؟

عزيزم ميدوني چرا اسمتو " فاطمه زهرا " گذاشتيم ؟؟؟   چند تا اسم برات انتخاب كردم وقتيكه فهميدم نينيمون دخمله .من اسماي حسني - ضحي وفاطمه رو انتخاب كردم بابات گفت اسمشو بذاريم فاطمه زهرا وتوي شناسنامه هرچي كه تو خواستي ولي وقتي اسم مادرم زهرا اومد من ديگه هيچچچچچ اسمي به زيبايي اون نديدم . گفتم اسمشو ميذاريم فاطمه زهرا تا كه مادرم حضرت فاطمه زهرا سلام ا.. عليها اون دنيا شفاعتمون رو كنه واز آب كوثر سيراب.   پوشش حضرت فاطمه سلام الله عليها درروز قيامت حضرت رسول الله صلي الله عليه واله وسلم مي فرمايند: وقتي دخترم فاطمه وارد صحراي محشر ميشود لباسي از كرامت برتن دارد كه با آب حيات شستشو داده شده است و...
9 آذر 1393

13 ماهگيت مبارك

دخترگلم امروز 13 ماهت ميشه . فدات بشم كه اينقدر دوست داشتني هستي. فاطمه زهراي من و بابا خيلي اجسام سيمي شكلو دوست داري مثلا علاقه شديدي به سيم جارو برقي و سيم تلفن داري وساعتها باهاش سرگرم ميشي. پريروز جلوي موهاتو يك كم كوتاه كردم بابات ميگه افتضاح كردي موهي دخترمو ولي آخه همش ميومد تو چشماي قشنگ و سياهت واذيت ميشدي . گل سرم كه نميذاري برات بزنم .ميكنيشو ميكني تو دهن كوچولوت.  
9 آذر 1393

هشتم آذر 1393

فداي گلم بشم كه فردا 13 ماهه ميشه . ومن بالاخره تونستم براش يه وبلاگ درست كنم. فاطمه زهراي من دوسسسسسسسستتتتتتتتتتت دارم خيييييييللللللللييييييييييي زياااااااااد. گل من هنوز راه نميري. هشت تامرواريد خوشگل داري تو دهنت 4تا پايين 4 تا بالا. چقدر اذيت شدي براي اين دندونا .انشالله هر چه زودتر بقيشم دربياد خيال من وبابات راهت شه . قشنگم تو 4دست وپا هم نميري خودتو سر ميدي وميخزي كنار پاهات قرمز شده ومن چقدر غصتو ميخورم. دوست دارم زودتر راه بيفتي.آقاجان ميگه چقدر عجله داري راه ميفته نترس. همه خونه رو پشتش ميزاره . به شوخي ميگه اگه شيطوني كنه پاشو ميبندم به ستون من اينقدر حرص ميخورم ميگم كسي حقي نداره به بچه من تو بگه هر كاري دلش...
8 آذر 1393

خدايا شكرت

عاقبت در يک شب از شبهاي دور کودک من پا به دنيا مي‌نهد. آنزمان برمن خداي مهربان نام شور انگيز مادر مي‌ نهد....... اولين باري كه فهميدم باردارم توي بهمن ماه بود فكر كنم 14 بهمن 91 بود . آزمايشو با بابات رفتيم از آزمايشگاه گرفتيم هيچ چي بهش نگفتم فقط گفتم يه آزمايش دارم برو بگير ووقتي ديدم بتام بالاست همونجا توي ماشين بهش گفتم كه باردارم . بابات هيچي نگفت نميدونم شايد خوشحالم نشد چون تو پنجمين بارداري من بودي . من قبل تو 4 تاي ديگه بارداري داشتم وهمگيشون ناموفق بودن . درواقع مادرشدن برام يه آرزو شده بود. تا بالاخره خدا معجزشو نشونم داد و گل خوشرنگ و بوي تو رو به من وبابا داد. جيگر كوچولوم من 9 ماه بارداري رو به سختي...
8 آذر 1393