ماجراهاي دخملي وپتوت
پتوي شما يه روانداز خيلي نازكه كه عزيز روي سيسموني براي دورپيچت گرفته بود جنس خوبي داشت وظريف وبسيار نازك. كنارشم عكس يه خرسك كوچيك.
بگذريم كه تو بينهايت به اين پتو وابسته شدي وبدون اون نميخوابي.بايدحتما بندازيش روي چشمت يا دور گردنت.
جالبه كه ديگه چيزي ازين پتو نمونده الان عكسشو ميزارم برات تا ببيني كه به چه روزي افتاده همه پاره واز قسمتهاي پارش اونو 4 تيكه كردي اونقد ركوچيك شده كه دوتا تيكش كلا گم شده والان فقط همين مونده اميدوارم ازش دل بكندي .
تا حالا چندين پتوي ديگه برات خريدم ولي هيچي پتوت نميشه.راستي به نام "پتوت" ميشناسيش يعني ضمير "ت" رو هم ميگي .قربون حرف زدنت
اين هم عكسي از دوتكه پتوت كه همش ميگي تاش كن صافش كن وخلاصه ماكلي ماجرا داريم با اين پتوي پاره تو.
راستي ديروز اون قسمتي كه خرس داره رو كندي وانداختي تو صندوق صدقات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی