فاطمه زهرافاطمه زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

دخترم همه هستي ام

تعدادي عكس

بعد از تولدت حسابي مريض شدي سه شب تب شديد وهنوز هم سرفه داري .خدا كنه زودتر خوب شي فدات شم. دفعه پيش يادم رفت از كيكت عكس بذارم حالا اينكارو ميكنم اينم چندتا عكس ديگه از تولدت ...با دوستات آقاسبحان ، مهفام جون يا بقول خودت مهيام، وآقا آرش عليرضا هم چون مرد شده بود نتونست بياد. اميدوارم وقتي بزرگ شدي از همه چيز خوشت بياد ...
29 مهر 1394

جشن تولد دوسالگي

دختر گل وقشنگم سلام وقتي بهت سلام ميكنم آهنگ قشنگ سلام كردنت تو ذهنم ميياد كه بلند وشيوا سلام ميكني وآدم دوست داره بخورت. بالاخره امسال ما برات يه جشن تولد كوچيك گرفتيم.البته مجبور شديم قبل از نهم آبان بگيريم چون اين تاريخ تو محرم بود وما اصلا دوست نداشتم كه تو محرم برات جشن بگيريم براي همين جمعه مورخ17 مهر ماه يه جشن كوچيك با مهمانان خودموني يعني خانواده من و بابايي گرفتيم. من از روز قبل درحال تهيه وتدارك لوازم وآشپزي براي جشنت بودم تو هم ميومدي وگهگاهي به مواد خوراكي ناخنك ميزدي وكلي فضولي ميكردي الهي قربونت بشم كه اينقدر به كارا خونه علاقه داري وكنجكاوي. عكساي زير تعدادي از عكساي جشن تولدت هست امسال برات تم كيتي انتخاب كر...
19 مهر 1394

عكساي 22ماهگي دلبرم

بيستم شهريور 94 بالاخره تونستيم بريم آتليه تا با لباس عروسي كه برات خريده بودم چند تا عكس خوشگل بندازي آخه خيلي وقته نتونستم ازت يه عكس خوب بگيرم يه جا نمي ايستي كه ازت عكس بگيرم. تو آتليه هم يه جا نايستادي همش ورجه وورجه كردي .فدات شم كه اول ترسيدي ولي يواش يواش اونجا رو كن فيكون كردي .بالاخره با هزار فيلمي كه برات بازي كرديم تونستيم چندتا عكس خوشگل ازت بندازيم . بماند كه اصلا نذاشتي برات گل سر يا تاج بذارم كلا بااين چيزا مخالفي.فقط چند جا من يواشكي برات گذاشتم كه اگه نميذاشتم بهتر بود فداي اين ژست قشنگت عصباني نباش دخترم.   هميشه شادوباش وبخند اينجا دخملم خسته شده بغل ميخواد اي...
24 شهريور 1394

بدون عنوان

اين يه عكس درحال خوردن بستني هست كه لم دادي روي صندلي وداري نوش جان ميكني   اينجا هم داري به بابايي بستني ميدي فدات شم. ...
10 شهريور 1394

هميشه بخند دخترم.......

به تو مي انديشم              اي سراپا همه خوبي               تك وتنها به تو مي انديشم همه وقت همه جا              من به هر حال كه باشم به تو ميانديشم تو بدان تنها اين را تو بدان       تو بمان با من تنها تو بمان جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب           من فداي تو به جاي همه گلها تو بخند   نوگل من اين روزا زياد نميخنده سه شب تب داشتي بعد...
10 شهريور 1394

غم نبيني الهي........

سلام به دختر قشنگم اين روزا من وبابايي وبخصوص باباو خانوادش خيلي ناراحتيم چون 18 ام مردادماه امسال دايي منوچهر فوت كرد. ايشون مشكل قلبي داشت وبسيار مرد خوب ومهربوني بود.هيچ وقت هم تورو نديد چون فرصت نشد مابريم خونشون يا آنها بيان. هيچ وقت دوست ندارم خاطرات بد وناراحت كننده برات تعريف كنم ولي لازم ديدم كه بدوني بعضي وقتها آدم دپرس ميشه يعني اتفاقي ميفته كه اصلا نميتوني باور كني. هنوز هم بعد يك هفته باورش براي من وبابات مشكله . كلي گريه كرديم وتو با تعجب نگاه ميكردي وميگفتي گريه گريه ولباتو يه حالتي ميكردي الهي من فدات شم كه طاقت گريه كسيو نداري اميدوارم ديگه هيچ وقت شاهد مرگ عزيزانمون نباشيم.آمين ...
27 مرداد 1394

بدون عنوان

بالاخره امروز فرصت كردم تا چند تا عكسي كه خيلي وقته ازت گرفتم وبزارم اينجا اين عكس اوايل تابستون تو حياط عزيز گرفتي در حال بازي كردن با كبوترا وجوجه ها وآب بازي.. اين عكس تو رستوران مشهد هست كه حلما ميخواد تورو بغل كنه وببوسه اينجا هم كلي ذوق ميكردي از سوار شدن روي سه چرخه جديدت ...
18 مرداد 1394

قشنگ من

اين روزا علاقه زيادي به پوشيدن لباسها ويا كفش بزرگترا داري از جمله كفش من وعزيز. وحتي لباسامون چقدر لذت ميبرم ازين كارات فداااااااااتتتتتتتتتت جيگرم. چند روز پيش شلوارمو پوشيدي وچقدر بهت خنديديم. تونستم يه عكس فوري هم ازت بگيرم كه برات ميزارم. آخه الان چند وقتيه نميتونم ازت يه عكس درست وحسابي بندازم از بس كه عاشق موبايلي واصلا نميذاري تا گوشيو ميبيني انگار بال درميياري.   ...
18 مرداد 1394

مردادماه 94

فداي دختر گلم بشم كه اين روزا خيييييلللللللللللليييييييي شيطون شدي . كلي هم زبون ميريزي تقريبا هر چي ميگيم تكرار ميكني. موقع خواب به بابات شب بخير ميگي وباي باي ميكني .دل همه رو ميبري با اين كارات گل نازم تاب تاب عباسي  وشعر عمو زنجير باف رو ميخوني .تقريبا واضح حرف ميزني واين روزا خياي بيشتر ميخواي خودتو ثابت كني ومستقل شدنتو به رخ ما بكشي . تقريبا هركاري كه ميدوني موجب توجه وخشم من ميشه انجام ميدي تا توجهمو به خودت جلب كني. منم سعي ميكنم ناديده بگيرم تا فراموش كني. ولي كلا تمركزت زياده وبه اين حرفا چيزيو فراموش نميكني. تازگيا بيشتر دوست داري شير بخوري وهمش به من آويزوني درحدي كه واقعا اعصابمو خورد ميكني . دكتر گفت ...
12 مرداد 1394

تمام هستي ام ، من مادرت هستم

عزيز ترينم ، فرزندم من مادرت هستم: من با عشق, با اختیار, با اگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست میدارد هدایت میکند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در اغوشش میگیرد , من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد ... من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی,که گاه از خودگذشتگی نامیده میشود ... تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد ... من نه بهشت می خواهم نه اسمان و نه زمین ... بهشت من زمین من و زندگیم نفس های ارام...
11 تير 1394