اندر احوالات نفسم...
تقريبا 10روزه كه نفسمو از شير گرفتم دختكم خيلي متين وصبوره بعضي موقع ها براي اون دوران دلم تنگ ميشه . فقط يكي دوبار سينمو به دهن بردي وقتي ديدي كه تلخه ومن بهت گفتم اوف شده ديگه به دهن نبردي يه چسب هم روش زدم كه بيشتر ترحم كني
واقعا معذرت ميخوام ولي بهرحال مجبور بودم گلم هنوز هم شبا وبعضي روزا با لبخندهوسشو ميكني ونامشو ميبري ومن بهت يه لبخند ميزنم وميگم ماماني اوف شده .
تو ديگه بزرگ شدي وفصل جديدي تو زندگيت آغاز شده كه مملو از مستقل بودنه. ودراين يك هفته من حس ميكنم كه واقعا از وابستگيت كم شده وهمش استرس اينكه زودتر بيام خونه وبهت شيربدم ندارم. هرچند كه دلم اونقدر تنگه كه با سرعت هر چه تمام تر مييام پيشت گلم
فعلا وابستگي شديدي به پتوت داري كه از كوچيكي بغلت بوده وضع پتو خيلي خرابه چون كاملا پاره هست ولي چه كنم كه رهاش نميكني وحاضر نيستي با هيچ چيزي عوضش كني.
اميدوارم به همين زودي بتونم از پوشك هم بگيرمت ميدونم كه دختر فهيم من خيلي خوب باهام راه ميياد وميتونم اين مرحله رو هم بخوبي اجرا كنم .هميشه فداتم